عطا محامدتبریز (ازجمله) – در میانه جنگ نیروهای پنجشیر با ارتش شوروی، رضا دقتی عکاس ایرانی، از احمدشاه مسعود پرسید: «اگر به همه خواستههایتان برسید دوست دارید که در دولت بعدی چه کاره شوید؟» شیر پنجشیر با اشاره به روستایی در یک کوهپایه مقابلش گفت: «در روستای روبرو یک مدرسه است، دوست دارم معلم آنجا باشم».
گرچه احمدشاه مسعود معلم آن مدرسه روستایی نشد، اما به نظر میرسد که توانست با هر آنچه کرد، معلمی برای یک ملت باشد.

در راه فرماندهی
احمدشاه مسعود که در زمان جنگ با نیروهای شوروی «شیر پنجشیر» لقب گرفته بود، در روز ۲ سپتامبر ۱۹۵۳ (۱۱ شهریور ۱۳۳۲) به دنیا آمد. پدرش، دوست محمد، از افسران ارتش افغانستان در دوران سلطنت محمد ظاهر شاه بود. مسعود که کودکی خود را در دره پنجشیر گذراند به خاطر شغل پدر -که وظایفی در درون دستگاه دولت داشت- به ولایات مختلف افغانستان سفر کرد و دوران تحصیلی خود را در مکاتب و مدارس بیرون از زادگاهش و عمدتاً در کابل و هرات سپری نمود.
وی برای انجام تحصیلات تکمیلی وارد دانشگاه پلی تکنیک کابل شد اما خیلی زود به عضویت شاخه جوانان حزب اسلامی افغانستان درآمد. این حزب که در واقع یک سازمان سیاسی نظامی بود در سال ۱۹۷۵ تاسیس شده و رهبری آن بر عهده گلبدین حکمتیار بود. برهاندین ربانی نیز آن زمان رهبری شاخه جوانان این نهضت را بر عهده داشت. مسعود و ربانی عوامل معتدل این نهضت را شکل میدادند و حکمتیار شاخه رادیکال آن را. اختلافات میان این دو گروه تا حدی بود که گفته میشود حکمتیار چندین بار برای کشتن احمدشاه مسعود تلاش کرد.
در سال ۱۳۵۴ از سوی حزب اسلامی افغانستان رهبری مبارزه با حکومت داوود خان، نخست وزیر پیشین و رئیس جمهور افغانستان را در دره پنجشیر بر عهده گرفت. محمد داوود خان در ۱۹۷۳ کودتایی انجام داده و نظام پادشاهی در افغانستان را پایان بخشیده و در این کشور جمهوری اعلام کرده بود. وی سیاستهای توسعهای جدیای را در این دوره برای افغانستان به اجرا درآورد. تلاش برای مدرن سازی و اتهام وابستگیاش باعث شده بود که جریانهای اسلامی علیه وی موضع گرفته و قیام کنند. اما قیام این نیروها به دلایل مختلفی ناکام ماند و احمد شاه مسعود مجبور شد به پاکستان بگریزد. در آنجا وی هم بر اشتباه بودن این قیام اذعان کرده و هم راه خود را از گلبدین حکمتیار جدا کرد.

جنگ با شوروی
داوودخان اما در صحنه سیاسی افغانستان دوام چندانی نیاورد. با کودتای ۱۹۷۹ از سمت خود برکنار شد و همراه خانوادهاش در ارگ ریاست جمهوری به قتل رسید. در ۱۸ آپریل ۱۹۷۹ و چند ماه قبل از انقلاب اسلامی ایران، رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان که مورد حمایت شوروی بودند در این کشور بر سر کار آمدند.
در طول جنگ اتحاد جماهیر شوروی و افغانستان (۱۹۷۹-۱۹۸۹)، گروه های مختلف اسلامی از جمله حزب اسلامی افغانستان توسط نیروهای ضد شوروی از جمله سازمان اطلاعات پاکستان (ISI) تامین مالی میشدند. از سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۵، حزب اسلامی بدل به بخشی از اتحاد هفت نیروی سنی مجاهدین پیشاور شد که با ارتش سرخ شوروی مبارزه می کردند.
نیروهای مسعود نیز بخشی از این ائتلاف بودند، اما بخشی که به گفته اکثر خبرنگارانی که آن روزها در افغانستان حضور داشتند، از حمایت های مخالفان شوروی بهره ناچیزی داشتند. اما با این حال آنها توانستند در این دره مقاومت جانانهای علیه شوروی ترتیب دهند. بر اثر همین مقاومت و ناتوانی ارتش شوروی، در ۱۹۸۳ مسعود آتشبسی دو ساله با نیروهای شوروی امضا کرد.
با این حال اما وی دست از مبارزه علیه نیروهای شوروی برنداشت و تلاش کرد تا نیروهای مختلف مناطق شمالی افغانستان را با یکدیگر متحد کند. وی توانست در مجموع حدود ۱۳۰ فرمانده از مناطق شمالی، شرقی و مرکزی افغانستان را کنار یکدیگر گرد آورد. نام این ائتلاف که «شورای نظار» بود به رهبری مسعود مبارزات خود علیه نیروهای شوروی در افغانستان و حکومت جمهوری دموکراتیک افغانستان را در قالب جنگ چریکی پیش بردند.
در نتیجه این ائتلاف او توانست در برابر نیروهای داخلی طرفدار شوروی و هم خود ارتش شوروی مقاومتی جانانه را ترتیب دهد. همین باعث شد که وی در غرب به «چگوارا» شهرت یابد و در نزد دوستان به «شیر دره پنجشیر».

پس از خروج سربازان شوروی در سال ۱۹۸۹، حزب دموکراتیک خلق افغانستان به رهبری رئیس جمهور محمد نجیب الله، مدت کوتاهی توانست علیه مجاهدین ایستادگی کند. در این حین مسعود در تاجیکستان مقاومتی علیه نیروهای شوروی را شکل داده بود، چرا که فکر میکرد بیثباتی شوروی در منطقه در نهایت به بهبود وضعیت افغانستان منجر خواهد شد.
او درست فکر کرده بود. زمانی که نیروهای شوروی از تاجیکستان نیز عقب نشستند، مسعود با سران و فرماندهان افغانستان برای تسخیر کابل وارد مذاکره شد. رشید دوستم یکی از مهمترین این نیروها بود. مسعود و دوستم با تسخیر مناطق اطراف کابل، در ماه آپریل ۱۹۹۲ وارد کابل شدند.
در این زمان مذاکراتی با حمایت سازمان ملل بین نیروها و احزاب گوناگون برای تشکیل یک دولت ائتلافی شکل گرفت. اما خیلی زود این مذاکرات برای ساخت یک دولت فراگیر شکست خورد، چرا که حکمتیار با چنین دولتی مخالف بود. حکمتیار عقیده داشت که «در کشور ما دولت ائتلافی غیرممکن است زیرا ضعیف و ناتوان از ایجاد ثبات در افغانستان خواهد بود».
نیروهای بسیاری در دوره جنگ با شوروی به وجود آمده بودند و آنها از سوی آمریکا، عربستان و دولتهای دیگر برای مقابله با شوری مسلح شده بودند. حال هر کدام از این نیروها به نوعی به دنبال سهمی در قدرت بودند. مسعود همین مسئله را در نامهای مطرح کرده بود «همه احزاب در جنگ و در جهاد افغانستان شرکت داشتند، بنابراین آنها باید سهم خود را در دولت داشتند». اما اختلاف عمده با گلبدین حکمتیار بود. او به کل با دیگر گروههای مجاهد مخالف بود و در عین حال در مدت اشغال شوروی از بیشترین میزان حمایتهای آمریکا بهرهمند. در واقع ارتش او در آن زمان مجهزترین ارتش در افغانستان بود.
در آن زمان اسامه بن لادن، در تلاش برای میانجیگری، از حکمتیار خواسته بود که «با برادران خود همراه باشید» و سازش را بپذیرد. بن لادن در آن زمان رهبر گروه نه چندان مشهور القاعده بود که در سودان سکنی گزیده بود. برخی بر این باوردند که بن لادن از احمدشاه مسعود متنفر بود و با او اختلافات ایدئولوژیک و شخصی داشت.
به هر حال اختلافها میان این نیروها به نوعی به اسامه بن لادن گره خورد. در واقع وی به شخصی بدل شد که حضورش میتواند اختلاف میان طرفین را از میان بردارد و اجماعی حاصل آورد. مخصوصاً که حکمتیار توافق را نپذیرفته بود و در حکومت ائتلافی شرکت نداشت و از این رو جنگ داخلیای در افغانستان پدید آمد.
مسعود با وارد شدن القاعده و بخصوص اسامه بن لادن به افغانستان موافق نبود. اما با فشار طرفین، شاید هم به ناگزیر با آمدن اسامه بن لادن از سودان به افغانستان، به اين اميد منجی شدنش میان مجاهدين و طالبان موافقت کرد. اسامه بن لادن در سال ۱۹۹۶ توسط برخی از فرماندهان و مقامات حکومت برهانالدین ربانی، او را به افغانستان آوردند؛ برای آوردن او از سودان به جلال آباد، دو هواپیما ارسال شده بود.
این ایده عملی شد اما نتيجه کاملا معکوس ببار آورد. در واقع حضور بن لادن باعث شد تا کابل بدست طالبان سقوط کند. مسعود به پنجشیر عقب نشینی کرد.
طالبان
طالبان به نوعی محصول جنگ با شوروی و تعالیم دینی است که از دهه ۱۹۳۰ در کشور افغانستان رواج یافت. جوشکون آرال، یکی از خبرنگاران مهم ترکیه است که سالهای طولانی از در افغانستان حضور داشته است. وی در مورد ریشههای دینی طالبان در زمان استیلای نیروهای شوروی در افغانستان میگوید که آموزش آنها در میانه سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۹ که بر اساس مکاتب وهابی و حنفی بود. وی بر آن است که بنیان این آموزشها در بعد از حکومت امان الله خان در افغانستان نهاده شده بود.
اما جنگ شوروی در واقع فرصتی بود که این آموزهها رادیکالتر شده و مجال عمل پیدا کنند. همان زمان که دولت ائتلافی در کابل نمیتوانست بروز پیدا کند و میان نیروهای مختلف درگیری بود، در جنوب کشور و در مرز پاکستان گروهی به نام طالبان در حال شکل گیری بود. آنها از ۱۹۹۴ به این سو رفته رفته مناطق مختلف کشور از جمله هرات را تسخیر کرده و به سوی کابل حرکت میکردند.
همزمان پاکستان حمایت خود را از طالبان افزایش داد. مشاوران نظامی این کشور بر بازسازی نیروهای طالبان نظارت داشتند. پاکستان همچنین کامیونهای زرهی و دیگر تجهیزات نظامی را برای طالبان ارسال میکرد. عربستان سعودی نیز برای قدرت گیری طالبان بودجه فراهم مینمود. اینها در حالی روی میداد که احمدشاه مسعود و ربانی برای ساخت صلح در کشور در تلاش بودند. ملا عمر رهبر نظامی طالبان اما قصد دیگری داشت، او همه کشور را میخواست.
مسعود بعد از جنگ با شوروی به ناگاه در برابر جنگ با طالبان قرار گرفته بود. وی هر دو این مقاومتها که در برابر خارجیها انجام میشد را مقدس میدانست. وی اما میگوید که فرق اساسی میان شوروی و طالبان این است که خارجی بودن شوروی آشکار بود اما «ماهیت طالبان برای مردم افغانستان دیرتر آشکار شد». حتی جهانیان نیز این واقعیت که این گروه دست نشانده است را دیر دریافتند، چرا که آنها توانسته بودند خود را در قالب مردم افغانستان جلوه دهند.
دیدگاههای مسعود درباره طالبان
مسعود در مقاطع مختلف دیدگاههای خود درباره گروه اسلامی طالبان را مطرح کرده است. وی یکی از سخنرانیهای خود میگوید که «ما آماده هستیم که با طالبان مذاکره کنیم در حالی که به خوبی میدانیم که طالب زاده دست پاکستان است و پاکستان اهداف خاصی را در این کشور پیگیری میکند. با این وجود ما میخواهیم که دست خارجی ها را در افغانستان قطع کنیم». مقصود وی از اهداف خاص این بود که پاکستان به دنبال ساخت یک «عمق استراتژیک» و اسلامی در منطقه بود.
وی در سال ۲۰۰۱ به دعوت پارلمان اتحادیه اروپا به همراه حامد کرزی برای توضیح درباره وضعیت افغانستان به آنجا سفر کرد. در آنجا وی درباره طالبان میگوید که آنها قرائت خاصی از اسلام دارند که این قرائت به آنچه در پاکستان رواج دارد پیوند میخورد. مسعود تاکید دارد که طالبان رابطه جدیای با سازمان اطلاعات پاکستان دارد. آنها پشتیبانی سیاسی، کمک اقتصادی و نظامی از این کشور دریافت میکنند. وی با تاکید بر این حمایت نظامی افزود که در داخل افغانستان گروههای منظم نظامی پاکستانی وجود دارد. وی در این نشست میگوید که هدف طالبان تنها افغانستان نیست، اول افغانستان و بعد کشورهای دیگر را آنها در میان اهداف خود دارند. از این رو وی خواهان این بود که اتحادیه اروپا اقدامی عملی در این راستا انجام دهد.
مسعود هم در گفتگوهای خبری و هم در مصاحبههای مختلفی که انجام داده است بارها بر این امر تاکید کرده است که افغانستان راه حل نظامی ندارد و تنها راه حل پیش روی افغانستان مذاکره میان گروههای مختلف است. در تمام این مدت وی بر انتخابات آزادی که تمام مردم افغان در آن شرکت داشته باشند تاکید داشت و دولت آینده افغانستان را تنها با تحقق این هدف ممکن میدانست. اما در عین حال بر این باور بود که فدرالیسم برای افغانستان مناسب نیست چرا که «احتمال تجزیه کشور» را به وجود میآورد.
مرگ
در زمان جنگ داخلی میان گروههای مختلف اسلامی (۱۹۹۲-۱۹۹۶)، بسیاری از کشورهای نظیر ترکیه به جای حمایت از احمد شاه مسعود، حمایت از رشید دوستم را برگزیدند. رشید دوستم نیز به احمد شاه مسعود که وزیر دفاع آن زمان بود خیانت کرد. همین هم عاملی شد که مسعود در میانه میدان تنها مانده و به پنجشیر بازگردد.

مسعود به منطقه خود بازگشته و مقاومتی را در آنجا علیه طالبان شکل داده بود. اما این مقاومت باید در هم شکسته میشد و گروههای مختلف راه درهم شکستن آن را کشتن مسعود میدانستند. مسعود این خواست القاعده و طالبان را به چند تن از خبرنگارانی که با آنها در ارتباط بود گفته بود. این پیشبینی او زود محقق شد. وی در اثر حمله انتحاری دو عضو القاعده که خود را به عنوان خبرنگار معرفی کرده بودند در منطقه خواجه بهاالدين ولايت تخار در ۹ سپتامبر کشته شد. خبر مرگ او تا چندین روز منتشر نشد، در روز ۱۴ سپتامبر بود که سازمان امنیتی فرانسه این خبر را مخابره کردند که «ظاهراً تایید شده است که فرمانده احمدشاه مسعود، رئیس اپوزیسیون افغانستان، در گذشته است». در پی درگذشت وی، چندی بعد دولت افغانستان به او لقب قهرمان ملی اعطا کرد.