از جمله – بحران امنیت یکی از مهمترین معضلات افغانستان است که تحت عناوین مختلف و میان بازیگران متفاوت داخلی و خارجی از حدود پنج دهه به اینسو ادامه دارد.
افغانستان از پنجاه سال پیش در حال زخم خوردن از جنگ و التیام همان زخمهاست. قصه بمب و انتحار و گلوله، داستان تلخ روزمره این خاک قدیمی است. از همان روز که نظام پادشاهی در پی تحریک کمونیستهای شوروی فروپاشید، آرامش از افغانستان پر کشید و تا امروز صحنه نبرد و درد و رنج بوده.
وقتی بیست سال پیش ائتلاف به رهبری ایالات متحده نبرد خود بر ضد طالبان را شروع کرد، بسیاری میدانستند که پایان آن نبرد به نفع تجاوزگر نخواهد بود. بریتانیاییها صد سال قبل گفته بودند که در افغانستان هیچ قوای نظامی پیروز نخواهد شد. کمونیستها ۹ سال در آن سرزمین جنگیدند و خون ریختند، اما هیچ به دست نیاوردند… حالا نوبت غرب بود که با صرف هزاران میلیارد دلار، بخت خود را برای فتح افغانستان بیازماید.
افغانستان در بیست سال گذشته باوجود تمام تهدیدهای طالبان، دستاورهای زیادی در حوزههای رسانه، حقوق زنان، علم و اندیشه و هنر داشته است. اما با خروج سریع نیروهای خارجی از افغانستان و خطر سیطره دوباره طالبان، تمام دستاورها با تهدید جدی روبرو شده.
ازجمله به همین بهانه با جمعی از باشندگان افغانستانی گفتگو کرده است.
نگرانیها زیر پوست کابل

مهسا نوری، لیسانس اقتصاد و از کارمندان دولت افغانستان، وضعیت کابل را بحرانی خواند و گفت: «ترس تمام شهر را فرا گرفته؛ بهخصوص در غرب کابل که نگرانی از سقوط شهر از این منطقه بیشتر است.» مهسا معتقد است: «طالبان با افکار قون وسطی خود میخواهد حاکم این خاک شود.»
مهسا با بیان اینکه هیچ انتظاری از طالبان ندارد، میگوید: «از کسانی که هیچ بویی از انسانیت نبردهاند چه انتظاری میتوان داشت؟ وقتی به کودک نوزاد در زایشگاه رحم نمیکنند، وقتی مدارس دخترانه را انتحار میکنند، وقتی اتوبوس کارگران را منفجر میکنند… ما چه انتظاری میتوانیم داشته باشیم؟»
آمدن طالب یعنی نابودی همه چیز
مهسا که تنها نان آور خانه است با بغض از نگرانیهای خود از احتمال تسلط طالبان بر کشور میگوید:
پدرم فوت کرده و خواهرانم و برادرم درس میخوانند. بار مسئولیت خانواده بر دوش من است. اگر طالبان بیاید در خوشبینانهترین حالت، باید در خانه بمانم و این یعنی فاجعه!
صدای مهسا لابلای هقهقهایش به سختی شنیده میشود: «پارسال چند همکارم شهید شدند. داخل موتر (ماشین) شان بمب جاسازی کرده بودند. ما اینجا هر روز با مرگ دست و پنجه نرم می کنیم . منی که با هزاران سختی و امید در دانشگاه «ابن سینا» (کابل) درس خواندم و تلاش میکنم خواهر و برادرانم از دانشگاه فارغ تحصیل شوند… حالا هیچ آیندهای معلوم نیست.
خانم نوری حرفی را میزند که ترجیعبند نگرانیهای تمام زنان افغان است: «اگر طالبان بیاید و اگر کشته نشویم، باید در خانه حبس شویم؛ چون زن هستیم و در قانون طالب، این یعنی حبس شدن.
کابل در تسخیر سارقان

مهدی.ش که لیسانس کامپیوتر خود را از دانشگاه پونا در هند گرفته و در کابل زندگی میکند، وضعیت شهر را به ازجمله اینطور تشریح میکند: «الان یکی دو ماهی است که مثل قبل خبری از انفجار و انتحار نیست و این کمی اوضاع شهر را امنتر کرده. اما الان وضعیت دزدی در روز روشن خیلی بد است. سارقان حتی در اماکن شلوغ همه دار و ندارت را میگیرند و اگر هوس کردند، یک چاقویی هم میزنند! اگر هم مقاومت کنی که با اسلحه شلیک میکنند.»
مهدی دلیل این وضعیت را نگرانی از عوض شدن اوضاع سیاسی کشور، در اوج بحران بیکاری میداند: «فکر میکنم بعضی از این سارقان با پلیس همدست هستند، چون خبری از جزا و زندان و دستگیری نیست.»
فرار یا جنگ، تصمیم با شما نیست
مهدی تصریح میکند که: «اکثر مردم در حال گرفتن پاسپورت برای خارجشدن از افغانستان هستند. همهجا حرف از رفتن، قبل از وقتی است که طالبها به مقابل خانههایمان برسند.

مهدی با بیان اینکه «یا باید فرار کرد یا به جنگ رفت» می گوید: «فعلا در کابل افراد با نفوذ مثل «محمد محقق» ، «راسخ» و «جبهه مقاومت» در حال عسکر گیری (سربازگیری) برای حمله احتمالی طالبان هستند. همچنین سازمان ملل تمام کارمندان بومی خود را به کابل انتقال داده است و به آنها یک برگه تصدیق دادهاند. این کارمندان با این برگه میتوانند به سفارتهای ایران، ترکیه، پاکستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان رفته و درخواست ویزا کنند و جان خود را نجات دهند.
مهدی میگوید: «همسرم در یک ارگان خارجی کار میکند و به همین زودی ها قرار است از افغانستان برود. من هم در حال تلاش برای گرفتن ویزا هستم. اگر نتوانستم [از کشور] خارج شوم مجبورم که سلاح بگیرم و وارد میدان جنگ شوم.
همه به فکر رفتن هستند

آرتور که صاحب یک کافه و کارمند یک صرافی در هرات است، وضعیت این شهر را ملتهب میداند: « وضعیت هرات خوب نیست. چهار گوشه شهر در محاصره طالبان است و فقط مرکز شهر تسخیر نشده. خانه من تا مرکز مجاهدین طالبان فقط ۲۷ دقیقه فاصله دارد.»
آرتور ادامه میدهد: «یکی از مکانهای تفریحی که هر از گاهی با دوستانم به آنجا میرفتیم «پل هاشمی» است که فعلا در دست طالبان است.»
آرتور درباره نگرانیهایش از آینده میگوید: «مردم همه به فکر گریز هستند؛ حتی خودم! اما گرفتن ویزا خیلی مشکل شده. کار و بار هم کساد است. مثلا در همین صرافی که در آن کار میکنم، هیچ خبری از مشتری نیست. مردم فقط پول نقد میخواهند. مثلا ارزش ماشین من ۷.۵ هزار دلار است ولی الان بیشتر از ۵هزار دلار خریدار ندارد، چون همه در حال فروختن هستند و خریداری نیست.

او درپاسخ به سخن طالبان که «ما [طالبان] به افراد ملکی (مردم عادی) کار نداریم» میگوید: «مردم چشم و گوششان باز شده و از شبکههای اجتماعی و رسانهها موضوعات روز را دنبال میکنند. خبر فاجعههای طالبان مثل جنایت مالستان یا تیرباران خاشه (طنزپرداز افغان) در رسانهها پخش شد و ماهیت طالبان را به همه نشان داد. همه فهمیدند که طالبان همان طالبان است و هیچ تغییری نکرده.
آرتور که از ماندن در هرات دل کنده، میگوید: «ما خانوادگی فکر رفتن داریم. مادرم کارمند یک سازمان خارجی است و چند بار از طرف طالبان تهدید شده. حاضرم تمام دار و ندارم را بدهم تا از اینجا برویم. فعلا با دوستانم در اندونزی و مالزی در حال صحبت هستم تا راهی برای فرار پیدا کنیم .»
ما همیشه مهاجریم

مجتبی احمدی، حسابداری است که از دانشگاه هرات فارغالتحصیل شده و در همین شهر کار میکند. او هم اوضاع هرات را بحرانی ترسیم میکند: «وضعیت خراب است، فقط مرکز شهر دست دولت است و اطراف شهر در دست طالبان است. مرز اسلام قلعه که هممرز با ایران، و مرز تورغندی که هممرز با ترکمنستان است در کنترل طالبان است.
مجتبی ادامه میدهد: «شهر پر از دلهره و اضطراب است. همه در حال فروش خانه و زندگی هستند. مردم میخواهند هرچه سریعتر سرمایه خود را از افغانستان خارج کنند و به کشورهای همسایه یا ترکیه منتقل کنند.»
او در پاسخ به سئوالی درباره تفاوت طالبان امروز با ۲۰ سال قبل میگوید: «هیچ تفاوتی نکرده اند. وقتی نام طالب میآید، در ذهن همه قتل و کشتار و انتحار ترسیم میشود. کسی اینجا دل خوشی از آنها ندارد، بهخصوص زنان!.»

خانواده مجتبی که سال ۱۳۸۲ از ایران به افغانستان بازگشته بودند، دوباره پس از ۱۸ سال در فکر مهاجرت دوباره هستند: «در این سالها برای خودمان خانه و زندگی و کار و موقعیت اجتماعی درست کرده بودیم. از صفر شروع کردن خیلی سخت است. ریسک مهاجرت بالاست. به جز این، ما جایی هم برای رفتن نداریم. الان مدتی است که اینترنت در بسیاری از نقاط شهر هرات قطع شده چون طالبان آنتن اینترنت مرز اسلام قلعه را منفجر کرده. برای همین نمیتوانیم تسکره و پاسپورت بگیریم.»
مزارشریف در محاصره طالبان و بیکفایتی دولت

سهیلا جاویدی، کارمند یک شرکت خارجی و ساکن در شهر مزارشریف دل پری، هم از از طالبان و هم از دولت دارد: به هیچکس نمیتوان اعتماد کرد؛ نه به خارجیها و نه به دولت بیکفایت. همه بهخاطر منافعشان کار میکنند در حالی که همیشه بدترین فاجعهها برای مردم عادی است.»
او درباره وضعیت مزارشریف میگوید: «شهر مزار تا مرز سقوط پیش رفت اما خوشبختانه تسلیم نشد، گرچه اطراف شهر در کنترل طالبان است.»
سهیلا که پس از بیماری شوهرش، سرپرستی خانواده را به عهده دارد، نگران آیندهای است که در آن شاید اجازه کار کردن نداشته باشد: «من هنوز سه فرزندم را هر روز به مدرسه میفرستم. اما اگر طالبان اینجا را فتح کنند، أینده من و فرزندانم چه خواهد شد؟»
پاکستان، هیزم آتش طالبان

عذرا حسینی، کارمند «کمیسیون مستقل اصلاحات اداری و خدمات ملکی» و کارشناس روابط بین الملل از آنکارا، اوضاع پایتخت را هم بحرانی ترسیم میکند: «کابل هیچ وقت شهر امنی نبوده و نیست و نخواهد بود، اما در این اواخر خبرنگاران زن و مرد، فعالان مدنی، کارمندان دولتی، شفاخانهها و در کل، اهداف انتخاب شده بیشتر از اهداف کور مورد حمله طالبان قرار میگیرند.»
خانم حسینی هم مثل مجتبی احمدی و بسیاری دیگر از شهروندان افغانستان، تفاوتی میان طالبان امروز با بیست سال قبل قائل نیست: «رفتار وحشتناک طالبان با مردم در مراکزی که تصرف کرده نشان میدهد که آنها از نظر فکری هیچ تغییری نکردهاند؛ با همان افکار و همان روشها برخورد میکنند. شعار صلح و میز مذاکره [از طرف طالبان] یک حرف مفت است! طالبانی که پشت میز مذاکره از صلح حرف میزند، همان طالبانی است که جنایت میکند.»
عذرا طالبان را قدرت یافته از پاکستان میداند و میگوید: «پاکستان مشکل اصلی است، نه طالبان! به گفته سفیر پیشین کانادا در کابل پاکستان باید مورد تحریم جدی جامعه جهانی قرار گیرد تا رفتارش را تغییر دهد. در غیر این صورت آنها حمایت خود از طالبان را ادامه خواهد داد.»
میخواهم زندگی کنم
عذرا نگران از بین رفتن دستاوردهای بیست ساله افغانستان است: «من به عنوان یک زن که با سختیهای فراوان در کشور دیگری تلاش کرده و درس خوانده و با هزار امید به سرزمینش برگشته تا بتواند گوشهای از درد این جامعه را درمان کنم، از آمدن طالبان میترسم، از سقوط کشورم میترسم، چون نمیخواهم زحمات من و همنسلان من زیر خاک شود. نمی خواهم در خانه و زیر برقع حبس شود… من میخواهم زندگی کنم!
خوشبین بودم که طالبان تغییر کرده است

نوید محمودی از مشهورترین سینماگران افغانستانی است که در سالهای گذشته با فیلمهایی که با برادرش جمشید محمودی درباره زندگی مهاجران افغان در ایران ساخته، صدایی رسا برای روایت قصه رنج و دردهای مردم افغانستان بوده.
آقای محمودی با وجودی که از سال ۱۳۶۴ با خانواده خود در ایران زندگی میکند، بستگان زیادی در افغانستان دارد: «تمام اقارب من مثل داییها، عموها و خالهها با فرزندانشان در افغانستان زندگی میکنند. فعلا تمام نگرانی من از سلامتی و آینده آنها است.»
او درباره اخبار سیطره طالبان بر خاک افغانستان میگوید: «در ابتدا زیاد نگران نبودم و با وجود گفتگوهای صلحی که در جریان بود، نسبت به پایان جنگی ۵۰ ساله در کشور خوشبین بودم. اما متاسفانه با دیدن و شنیدن روایتها و اخباری که از طالبان منتشر میشود، فهمیدم که آنها هنوز با همان سیاست و افکار اولیهشان پیش میروند و خبری از احترام به هیج یک از ارزشهای حقوق بشری نیست.»
او ادامه میدهد: «ما در دورانی زندگی میکنیم که مردم در حال رفتن به فضا و تصور زندگی در سیارههای دیگر هستند، اما در افغانستان هنوز با ابتداییترین مسائل حقوق انسانی، مشارکت زنان و … درگیریم.
سلام طالبان، خداحافظ سینما

محمودی درباره رشد سینمای افغانستان در سالهای گذشته گفت: «سینما پس از ۲۰۰۱ نفسی تازه گرفت و «صدیق برمک» توانست با کسب جایزه گلدن گلوب برای فیلم «اسامه» سینمای افغانستان را به جهان معرفی کند.»
آرام آرام فیلمسازان تازهای در سینمای افغانستان رشد کردند که ازجمله میتوان به رویا سادات، صحرا کریمی، شهربانو سادات و برادران محمودی اشاره کرد. اما این روند با خطر سیطره دوباره طالبان بر خاک افغانستان با خطر نابودی روبرو است. نوید محمودی میگوید: «اگر طالبان دوباره به قدرت برسد تمام این دستاوردها از بین خواهد رفت و دیگر امید و انگیزهای برای هنر باقی نخواهد ماند. طالبان در سال قبل با سوزاندن آرشیو «افغان فیلم» و شکستن تلویزیونها تحجر خود را دربرابر فرهنگ و تمدن نشان دادهاند. همین حالا هم مناطق تحت تصرف طالبان با چنین مشکلاتی روبرو است.»
این فیلمساز برجسته افغان در پاسخ این سئوال که «اگر چنین شود، شما چه خواهید کرد؟» گفت: «من مثل همیشه روی موضوعات و مشکلات مهاجران و مردم افغانستان تمرکز دارم؛ چه طالبان باشد و چه نباشد. من کار خودم را میکنم، اما برنامه داشتم تا یکی دو سال دیگر در کابل یک آموزشگاه سینمایی تاسیس کنم. اگر طالب بیاید، این اتفاق نخواهد افتاد.»
نوید محمودی که «نگران سرنوشت خاک افغانستان» است، میگوید: «برای مردمان وطنم آرزوی آرامش میکنم و از خدا میخواهم تمام انسانها که فقط یک بار حق حیات در این جهان را دارند، عمرشان در جنگ نگذرد.»
افغانستان مظلوم است و مقاوم. دردهای پنجاه ساله شاید بدنش را زخمخورده کرده، اما امیدش را از بین نبرده و نخواهد برد.