عطا محامدتبریز- سزایی کاراکوچ بیش از ۶۰ سال بی وقفه قلم به دست گرفت و نوشت اما در سکوت، نوشتههایش در تربیت چندین نسل از اسلامگرایان ترکیه تاثیر گذار بود.
در بهار ۱۹۳۳ در شهر کوچک ارگانی در استان دیاربکر ترکیه به دنیا آمده بود. خانواده نسبتاً مرفهی داشت اگرچه در اواخر عثمانی فقیرتر شده بودند. پدرش مردی دیندار بود.
دوره تحصیلات ابتدایی تا دبیرستان خود را در دیاربکر، ماراش و قاضیآنتپ به پایان رساند. بعد برای دانشگاه به آنکارا رفت و رشته «مُلکیه» خواند. مُلکیه رشتهای بود که دولت عثمانی برای پروش کادر اداری دولت ترتیب داده بود و بعد از اعلام جمهوریت نیز ادامه داشت. سزایی در سال ۱۹۵۵ وارد این رشته شده و پس از پایان آن نیز به عنوان مامور مالیات شروع به کار کرد. او در سال ۱۹۷۳ از همه مشاغل دولتی خود استعفا دادو
در سالهای اول دانشگاه یعنی زمانی که ۱۹ سال دارد شعر «مُنا روسا» را سرود. این شعری است که هنوز هم در ادبیات معاصر ترکیه جایگاه یکتایی دارد. این شعر را میتوان یک لیلی و مجنون مدرن دانست. اما او اجازه چاپ مجدد این شعر در قالب کتاب را تا ۴۵ سال نداد.
سزایی کاراکوچ می گوید که چندان علاقه ای به نوشتن شعر و همچنین دانسته شدن به عنوان شاعر نداشته است. او نوشتن شعر را کار سر نوشت می داند چرا که میخواهد از آن فرار کند اما شعر به سراغ او میآید. با این حال او مجلهای به نام «صنعت شعر» را در دو شماره منتشر کرد. همزمان اولین کتاب شعرش که «خلیج» نام داشت را در سال ۱۹۵۹ به بازار کتاب عرضه کرد.

اندیشه اسلامی
سزایی کاراکوچ خود را یک متفکر مسلمان میدانست. اندیشههای او در آغاز با مجله «شرق بزرگ» گره خورده است، مجلهای که یکی از نویسندگان اصلی آن نجیپ فاصیل، شاعر، رمان نویس، نمایشنامهنویس و نظریهپرداز اسلامی، بود. نجیب فاضیل دنبال جایگزینی سکولاریسم با اسلامگرایی ملی بود. او در درون اسلامگرایی ترکیه، مفهوم «اسلامی سازی از بالا» از طریق تصرف دولت را ترویج میکرد.
امتداد فکر فاضیل را در سزایی کاراکوچ می توان مشاهده کرد. او معتقد است که «ما حقوق بشر و حقوق زنان و وظایفی که در مقابل یکدیگر داریم را از اسلام آموختیم». اما در عین حال او فردی بسیار واقع گرا بود و معتقد بود «اگر جدالی میان غرب و شرق در بگیرد، جهان اسلام از آن جان سالم به در نخواهد برد». در عین حال وی بر آن بود که از نظمی که در درون خود به وجود آورده عزاب میکشد. در واقع سزایی کاراکوچ معتقد بود که ما باید در مقابل جهل بایستیم و از خدعههایی که در جهان اسلام روا داشته شده با خبر باشیم و بی وقفه کار کنیم اما مقصد نهایی ما باید صلح و سعادت باشد. او راه دستیابی مسلمانان به این مقصد را در «رستاخیز اسلامی» میدانست.
تحت تاثیر این افکار اسلامی بود که او مجله «رستاخیز» را در سال ۱۹۷۴ استانبول تأسیس کرد. او به دنبال انتشار این مجله در سال ۱۹۹۰ حزب «رستاخیز» را با نشان «گلهای شکفته درخت رز» تأسیس کرد. کارکوچ هفت سال یعنی تا سال ۱۹۹۷ که حزب تعطیل شد رئیس این حزب بود.
وی در سال ۲۰۰۶ جایزه بزرگ فرهنگ و هنر را از وزارت فرهنگ و گردشگری دریافت کرد. وی با ارسال نامهای از وزارت فرهنگ خواستار آن شد که بخشی از جایزه صرف کارهای فرهنگی و هنری شود و بخشی دیگر از طریق پست به آدرسی که اعلام کرده است ارسال شود. او در سال ۲۰۰۷ «حزب رستاخیز عالی» را تأسیس کرد و به عنوان رئیس کل حزب فعالیت کرد. او تا زمان مرگش در سال ۲۰۲۱، هر شنبه عصر در جلسه در مقر حزب فعالیتهای ارزیابی میکرد.
کاراکوچ در سال ۲۰۱۱ جایزه ادبیات ریاست جمهوری را دریافت کرد، اما بازهم از دریافت لوح و جایزه پولی که به او داده شده بود خودداری کرده و برای دریافت این جایزه نرفت.
او در سن ۸۸ سالگی به تبعید دراز مدت خود در جهان پایان داد. اگرچه تششیع جنازه او در استانبول انجام شد اما در بیشتر شهرهای ترکیه برای نماز خوانده شد.
«چهل ساعت با خضر» تنها اثری است که از او به فارسی برگردانده شده است. مراسمی نیز از سوی نشر ثالث و بنیاد یونوس امره برای بررسی این اثر او در تهران برگزار شد.
ما دیگر بیش از حد تَرک میکنیم زمین را
با قطار، اتوبوس، ماشین
با هواپیماها و هلیکوپترهایی که رد پایی در زمین ندارند
با تپشی بر خلاف ذاتمان
زمین فرسوده است
بی آنکه دمی بیاساید
بی آنکه بهار و زمستانی دیده باشد
بدون نشان تابستان و پاییز
در لرزه جهنمهای تک بعدی و بهشتهای پوشالی