آناتولی – «هالیت شنر» شهروند اهل قونیه که در شب کودتای نافرجام ۲۰۱۶ در مقابل وزارت دفاع بر اثر شلیک گلوله برای همیشه فلج شد، به اینکه خود را برای وطن سپر کرده است افتخار میکند.
او هنگام کودتا ۳۹ ساله و مدیر یک شرکت عمرانی در منطقه بود. درمان پای آقای شنر که توسط تروریستها گلوله خورده بود همچنان بعد از پنج سال ادامه دارد. او هم در کار خود و هم در زندگی روزانه به عنوان الگوی دفاع از وطن تقدیر میشود.
خیلی زود برمیگردم
در شب کودتا، هنگامی که هالیت متوجه میشود در قونیه خبری از تحرکات کودتاگران نیست، به همسر باردار خود میگوید: «خیلی زود برمیگردم». سپس با دوستش برای شکستن کودتا به آنکارا و مقابل وزارت دفاع میرود.
جلو نروید، میزنند!
«شنر» تجربیات آن شب را فراموش نمیکند:«وقتی که به آنکارا رسیدیم، جلوی وزارت دفاع جمعیت زیادی بودند که دربرابر سربازان کودتا مقاومت میکردند. در بین آنان زنان و بچهها نیز حضور داشتند. به ما هشدار میدادند که نروید، میزنند! کمی پیش از ما یک هلیکوپتر را زده بودند. فضا بسیار تنشزا بود و در چهره مردم وحشت موج میزد.»
«شنر» تعریف میکند که با افسران رتبه بالا صحبت کرده و گفته است که این کودتا از طرف «فتو» (هواداران فتحالله گولن) است. او میگوید: «سربازان را برای کنار گذاشتن سلاحهایشان قانع میکردم. به آنها گفتم: از اینجا بروید. این مسلسلهایی که رو به ما گرفتهاید را در کشور خودتان و روی پدر و مادر و هموطنانتان گرفتهاید. وارد این بازی نشوید.»
سربازان هم گفتند:«ما ماموریم و معذور.»
ملت مقاوم برای دفاع از وطن
«یادم نیست چهقدر زمان گذشت. تجربهی چنین کودتایی را نداشتیم. اما ملت جای نفسی برای سربازان نگذاشته بودند و مانع آنها شدند. شب ۱۵ تموز (جولای) به ما نشان داد که روح چاناککاله هنوز نمرده است. اگر کوچکترین حرکتی که نسبت به این وطن، پلیساش، سربازش و ملتش انجام شود، ملت تا آخر مقاومت میکنند و به چنین اتفاقاتی فرصت نمیدهند. نگاه کنید که در میان شهدا، شهید بچه سال هم فراوان است. پدر و پسرهایی که با هم شهید شدند. خانمهای عزیز این ملت مثل «ننه خاتون» به مجادله پرداختند. هنوز روح همان شب ادامهدار است و ادامهدار هم خواهد بود.»
رجب طیب اردوغان به پسر «شنر» نام «علی طاهر» را داد
شنر میگوید: «سه ماه بعد از کودتای نافرجام رجب طیب اردوغان به قونیه آمد و فرصت دیدار با او را در یک مراسم شام داشتم. به دلیل اینکه نمیتوانستم راه بروم، با آمبولانس به مراسم رفتم. رئیس جمهور از حال و روزمان پرسید. به او گفتم که پسردار میشویم و دوست داریم که او نام پسرمان را بگذارد. آقای اردوغان رو به همسرم گفت:«اجازه میدهید؟» همسرم هم گفت:«البته جناب» بر این اساس رئیس جمهور گفت:«علی اسم پدرم است.» رو به همسرش «امینه اردوغان» گفت:«نوهها را دوتا بکنیم؟ علی طاهر باشد؟» و از این رو اسم پسرمان را علی طاهر گذاشت.