ازجمله- ۸ مهر یا ۳۰ سپتامبر در تقویم ایران و ترکیه روز مولانا نامگذاری شده است. روزی که عاشقان وی از سراسر جهان در شهر قونیه و در کنار مزار او گرد هم میآیند و با آیینهای مخصوص اشعار او را بر زبان میآورند.
مولانا جلال الدین بلخی در سال ۱۲۰۷ میلادی در شهر بلخ به دنیا آمده و در ۱۲۷۳ در شهر قونیه درگذشت، در این دوران عمر که وی آن را به «خام بُدم، پخته شدم و سوختم» تعبیر کرده است، با آثاری که بر جای گذاشت، جهانی را درگیر افکار خود کرد.
مولانا در پنج سالگی زمانی که سلسله خوارزمشاهی بر ایران و خراسان بزرگ حکومت داشت، از شهر بلخ مهاجرت می کند. علت این مهاجرت را درگیری پدرش با حاکم وقت شهر بلخ دانستهاند. پدرش خانواده را با خود همراه میکند اما به ناگاه حمله مغول در این مناطق آغاز میشود و آنها مجبور میشوند به دورتر یعنی به آناتولی بروند. در آنجا به پیشنهاد پادشاه سلجوقیان آناتولی، علاءالدین کیقباد، در شهر قونیه ساکن میشوند.
پدر مولانا، بهاءالدین ولد صاحب کتاب معارف که خود مردی نامی در تصوف بود، در قونیه محل اسکان جدید این خانواده در میگذرد. پس از او خرقه بر گردن جلال الدین قرار میگیرد و او راه پدر را ادامه میدهد. اما آشناییش با شمس تبریزی مسیر زندگیاش را تغییر میدهد.
مولانا تا ۴۰ سالگی صوفی خلوت نشینی در قونیه بوده و بیشتر آثار کلامی و فقهی میخوانده و تدریس میکرده اما بعد از آنکه با شمس تبریزی در بازار شهر آشنا میشود، چه در خواندن و چه در تفکر رویهای دیگر آغاز میکند. کتاب «مقالات» مولانا که بخشی از آن در شرح شخصیت شمس نوشته شده است، نشان میدهد که شمس او را از خواندن جدلهای علم کلام دور داشت و او را به عشق عرفانی سوق داده است.
در واقع «شمس الحق تبریزی، شاهنشه خونریزی» «جستجویی در دل» مولانا انداخت. نتیجه این جستجو تنها پس از رفتن شمس از شهر هویدا شد و مولانا در ۲۲ سال باقی عمر خود، بیش از ۷۰ هزار بیت شعر سرود.
مثنوی معنوی که به «انجیل تصوف» نیز مشهور است، یادگار این دوره است. این کتاب به نوعی دعوتی است برای آنکه آدمیان، ابعاد معنوی و اخلاقی خود را ارتقا داده و از تقید برهند و نه به ظاهر که به درک باطن بپردازند.
مولانا در ترکیه
مولانا در سال ۱۲۷۳ به دیار باقی میشتابد و در همان زمان مریدانش مقبرهای برای زنده نگه داشتن نام و یادش میسازند. چند سال پس از ساخته شدن این مقبره، خاندان آل عثمان در خاک آناتولی دولت تشکیل داده و بر سر کار میآیند، این خاندان توجه ویژهای بر این مکان و پیروان طریقت او نشان میدهند.
پژوهشها حاکی از آن است که رابطه آل عثمان با اعضای طریقت مولویه به دوران مراد اول برمی گردد. سلیم سوم و محمد رشاد پنجم نیز میان پادشاهان بیشترین ارادت را به این طریقت را داشتند. با اهمیت یافتن این طریقت در نزد سلاطین عثمانی، پیروان آن در میان مردم عادی نیز گسترش یافت.
این توجهات دولتی به طریقت مولویه تا سال ۱۹۲۵ ادامه داشت، در این سال جمهوری جدیدالتاسیس ترکیه قانون الغای طریقتها را در این کشور به اجرا میگذارد و به همین سبب برگزاری هرگونه مراسم در مقبره مولانا و همچنین در مولویخانهها قدغن میشود. چند سال بعد از مرگ آتاتورک است که این قانون برچیده شده و اجرای مراسم در این مقبره ممکن میشود.
گفتنی است که آتاتورک خود از اینکه این طریقت و مکانهای وابسته به آن تعطیل شود ناراحت بوده و نشستهایی با نوادههای مولانا برای تبعات این تصمیم داشته است اما او خود را برای مقصدی بزرگتر خود را آماده کرده بود.
مراسم روز ولادت در قونیه
بعد از مرگ مولانا تکیهها و طریقتها و محفلهای جداگانهای در کشورهای مختلف پیرو عقاید وی تشکیل شد. هر کدام از این گروهها بخشی از مولانا را برجسته کردند. ایرانیان به اشعار وی بیشتر توجه کردند و اهالی ترکیه به حکایتهای او. از این نظر بعد عرفانی و صوفیانه مولانا در ترکیه چیره تر است و مراسم های این کشور نیز با توجه به همین بعد برگزار می شود.
روز ولادت مولانا در مدفن وی شهر قونیه با خواندن «دعای گلبانگ» و خوردن «شربت ولادت» جشن گرفته میشود. گلبانگ همان نیایش است و شربت ولادت هم شربتی است که درون یک دیگ به واسطه ساقی شربت به حضار داده میشود. بعد از این مراسم، مشتاقان مولانا و نوادههای او در جاده تاریخی منگوچ راه میروند و برخی در مسیر شیرینی پخش میکنند. این مراسم در نهایت با موسیقی و رقص سماع خاتمه مییابد.
چه این مراسم و چه دیگر مراسم که در مناسبتهای متفاوت مرتبط با مولانا نظیر «شب عروس» در قونیه و مولوی خانههای این کشور برگزار میشود از حمایت طریقت مولویه برخوردار است. عبدالباقی گولپینارلی یکی از مشهورترین مولوی پژوهان ترکیه میگوید، طریقت مولویه قدمت چندانی ندارد و در طول حیات کوتاهش دچار تحولاتی شده است. اما با این وجود این طریقت میکوشد تا راه و منش مولانا را زنده نگه دارد.
مولانا هم به واسطه سفر جغرافیاییاش از بلخ تا قونیه و هم در سفر معنوی که در درون انسان و زندگی او انجام داد، پُلی شد میان فرهنگها و نظامهای سیاسی مختلف. آثار منظوم و منثور مولانا که بر رهایی از تقید و صلح جهانی تاکید دارد، راهی است که کشورها، فرهنگها و افراد را به هم پیوند میدهد. در واقع مولانا نه تنها نقطه اشتراک کشورهای افغانستان، ایران و ترکیه است بلکه میراث مشترکی برای بشریت است.